انار دلمه ای

متن مرتبط با «کتاب ماه تاریخ و جغرافیا» در سایت انار دلمه ای نوشته شده است

بیست و هشت

  • امروز عیدی نیما و نیلا رو دادم نیما رو گول زدم اول...جعبه هدیه رو طوری بسته بودم که کادوی اصلی زیرش پنهان بشهمتوجه نشد و از اونجایی که خیلی منتظر کادوی من مونده بود جا خورد وقتی دید توی جعبه هدیه ای که انتظارشو داشت نبود...بعد از چند دقیقه بهش گفتم که جعبه رو کامل پاره کنه و نیما جیغ میزد از شادی کلی داد زد من داشتم از ذوق میمردموقتی بازش کرد گفت من همیشه همینو میخواستمگفت شیرینی من تو رو اندازه همین لگو دوست دارم...نیلا و نیما به من میگن شیرینینیلا هم خوشحال شد وقتی جعبه اش رو باز کرد اما کادوی لادی خوشحالترش کردبه مامانش میگفت هنوز باورم نمیشه این کادو رو گرفتمبچه ها که خوشحال میشن من هزار تا جون به عمرم اضافه میشهنرگس دعوام میکنه...حق داره...من جایزه خریدن و به دل بچه ها راه رفتن رو خیلی کم کردم ولی باز هم کافی نیستسال نو مبارک نیلا و نیمای من بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیست و هفت

  • اصلا آمادگی حرف زدن ندارمبا هبچکسافتادم.دیروز.آشپزخونه.پیداکردن داروکوچولو رو امروز میبرمباید جداش کنم و خیلی سختهمیترسم خواب آور بهش بدمهمه چیز بدجور بهم ریختهدلم میخواد کتاب بخونم فقطعینکمو باید عوض کنمخواب آلودم خیلی خیلیاتفاقات خوبی در راههاومدم بگمداستان ما نیست...ما سهمی نداریم...باید آماده باشیم برای بچه هاهمه چیز برای بچه هاست بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیست و شش

  • دانشجوهاتو دارن میکشنتو رو به اسم هنرمند آستان قدس میشناسنباورم نمیشهباور نمیکنمصبر کردمباورم نشدهیچوقت انقدر ناامید نبودماینجا کنار این آسانسور که هم بالا میره هم پایین ازت میخوام ناامیدمون نکنیبرای همیشه توی تاریکی گم نشیوجود روشنت رو از دست ندیسکوت این بار معنای بدی دارههمیشه کنار بچه ها بودی...الان هم بمونیکبارررررررر نشون بده که نمیترررررررررررررسیییییی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیست و یک

  • چند روز پیش باز خواب شنیداری دیدم :))همیشه وقتی در خواب موسیقی می شنوم نمی دونم خواننده اش کیه و یا به چه زبونیه... موسیقیهای خوابهام ناشناس هستن اما این بار محسن نامجو بود که می خوند... چه آهنگ کوبنده و قشنگی بود... وقتی می خوند قلبم تند تند تند میزد...بعد کمی هوشیار شدم و متوجه شدم موسیقی ای که شنیدم رو ذهنم ساخته بدون اینکه چشمهامو باز کنم دفتر و مدادمو که کنار تختمه برداشتم و شعرشو نوشتم... بعد که خیالم راحت شد شعرشو دارم گوشیمو برداشتم و صدامو ضبط کردم و خوندمشاین دومین بار بود که محسن نامجو می شنیدم...دفعه اول رو اصلا یادم نیستخوشحالم که این یکی رو نوشتم و نجات دادم و به دنیای خودم آوردم.اما به من بگو چطور ذهن میتونه آهنگ بسازه و صدای خواننده خاصی رو جعل کنه که برای تو آهنگی که تو ساختی رو بخونه؟این آهنگ که در دنیای واقعی وجود نداره و در خواب من ساخته شده...چطور انقدر دقیق بود؟ انقدر زیبا بود و هیجان انگیز؟ موسیقی ساده ای نداشتسه ریتم مختلف داشتالبته من تمام قسمتهاشو نتونستم به یاد بیارم و بنویسماگه موسیقی ای که در زندگیت نشنیدی و کسی نساخته و خونده نشده رو در خواب بشنوی عجیب نیست؟فوق العاده استاین اولین موسیقی ایه که تونستم از خوابهام در بیارم و یادم بمونه... قبلی ها که بیشتر بی کلام بود و من واقعا نمی دونم موسیقی رو چطور از خوابم به بیداریم منتقل کنم...این موسیقی محسن نامجو هم خیلی حس و حال خودشو داشتکاش شما هم می شنیدین اون آهنگو بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نوزده

  • امروز شبیه آدمیزاد بودمبرای نیلا کیک درست کردمکیک خوبی شدالبته که خیلی هم آدمیزادی نبود... ساعت دو شب شروع کردم به کیک درست کردن و تزیین کردنشگفته نق نقی باشه و چند لایه شکلاتی :))الان ۸.۲۲ دقیقه است و تازه میخوام بخوابم احتمالا تا ۳ میخوابم و گیج بیدار میشم دقت کردی نسی جدیدا فقط درباره خواب داری مینویسی؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دوازده

  • امشب فهمیدم خودکشی کردهو از فکر اینکه آیا من می تونستم کمکش کنم دیوونه شدماما مگه من چه کاری می تونستم بکنم؟وقتی یک نفر خودشو میکشه از فکراینکه آگاهانه مرگ رو انتخاب کرده آرامش پیدا می کنم.چطور می تونستم به این دنیا امیدوارش کنم تا بمونه؟پذیرفتن مرگت خیلی دردناک بود عموخیلی احمقانه است ولی دو روز اول فقط به این فکر می کردم که چطور میشه برگردوندش؟ چطور میشه دوباره باهاش حرف زد؟ یا به کجا پیغام بفرستم که بخونهبعد یکدفعه می فهمیدم که تموم تموم شدهنمی دونم چطور آدمی بودی عمو یا چطور پدر یا همسری؟خودخواه بودی؟ بداخلاق بودی؟ مهربون بودی؟آخه من خیلی کم دیدمت... ولی در تمام زندگیم دوستت داشتم  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سیب زمینی ، قبل تولد

  • دانشگاه از بیست و چهارم باز شده اما من هفته دیگه میرم سر کلاس. الان که بهش فکر میکنم هیچ ذوق و حوصله ای ندارم.وضع دنیا که بهم میریزه اول از همه خونه ما تکون میخوره.من هیچوقت از وضعیت کشور و نسبت خودم , ...ادامه مطلب

  • وبلاگ دیدنی نیست

  •     دلم می خواد پایان این وبلاگ رو اعلام کنم اما به دو دلیل اینکارو نمی کنم   ۱.همیشه با حذف وبلاگها مخالفت کردم(کار مزخرفی بود اصلا هم به من ربط نداشت که دخالت کنم) و ممکنه دلم بخواد اینجا بنویسم ۲.از توضیح دادن خوشم نمیاد.دوست ندارم کسی فکر کنه که ناراحتم و مجبور بشه کامنت عمومی و خصوصی بذاره یا زنگ بزنه و بگه چته؟   خب من خیلی هم خوبم اما اینجا دیگه نمیشه نوشت دیگه نمی تونم بازی کنم یا تصویرهای خنده دار بکشم بدتر از همه اینکه نمی تونم اینجا حرف بزنم چون باعث نگرانی یا ناراحتی یا واکنش شما میشم شاید یه جای دیگه یه انار سبز سفید یا بنفشی چیزی ساختم و از اول شروع کردم شاید هم برگردم همینجا فعلا فقط دوست دارم نقاشی کنم ...درس بخونم و ... حالم خوبه, ...ادامه مطلب

  • کتاب ماه

  • دیشب کتابی قدیمی دیدم با نوشته هایی عجیب که تصویری بود اما میتونستم بخونمش یک جمله: تو نسخه دیگری از ماه هستی   یادمه رفته بودیم طالقان و من چهارده ساله بودم احتمالا اتاق چوبی زیر شیروانی یک کتابخونه کوچیک داشت  کتابهای هفته رو اونجا پیدا کردم ملکوت رو همونجا خوندم ... توی اون اتاق چوبی تاریک همه وجودمو گرفت...و حالا می دونم که باز ملکوته که در من تکرار میشه,کتاب ماه,کتاب ماه هنر,کتاب ماهی سیاه کوچولو,کتاب ماه تاریخ و جغرافیا,کتاب ماه ادبیات,کتاب ماه فلسفه,کتاب ماه علوم اجتماعی,کتاب ماه کلیات,کتاب ماه دین,کتاب ماه کودک و نوجوان ...ادامه مطلب

  • پیشگویی

  • خوابهای کوچک بی معنی میبینم و وقتی بیدار میشم دقیقا اونها تکرار میشن مثلا دیروز خواب دیدم دو زن سیاه پوش با هم درگیر شدن و از پله ها پایین افتادن وقتی بیدار شدم فیلم سایه روشن رو دیدم و همون صحنه توی فیلم بود...البته خواب من خارجی بود و اسم زنه اورسولا بود :)) دیشب خواب یک گربه سیاه رو دیدم و امروز دیدمش که روی سطل زباله به من خیره شده بود و این هر شب تکرار میشه... الان نزدیک دو سال باید باشه که این خوابهای پیشگویانه به درد نخور رو میبینم کاش یه کم به این حس یا هرچی که هست دسترسی داشتم بعد جواب خیلی از سوالهامو پیدا میکردم مثلا اینکه چرا با من حرف نمیزنی ,پیشگویی,پیشگویی آسمانی,پیشگویی نوستراداموس,پیشگویی آینده,پیشگویی در مورد ایران,پیشگویی ازدواج,پیشگویی های سال 2017,پیشگویی نعمت الله,پیشگویی آینده جمهوری اسلامی,پیشگویی جنگ جهانی سوم ...ادامه مطلب

  • مسیح سوار بر وانت آبی

  • بله همینطور شد  حتی دیشب قبل از خواب نفهمیدم چرا موهامو چیدم و اولین جمله ای که شنیدم به من یادآوری کرد که چرا این کارو کردم, گفت:انگار یک نفر دیگه هستی  من نمی دونم دنیای ذهنی چقدر وحشتناک یا خطرناک  میتونه باشه اما کاملا درگیرش شدم  من باز متولد شدم و دارم شکل میگیرم  یک نفر دیگه درجایی دیگه یا در من هست و منتظره که ببینمش  باز هم خواب میبینم  امروز دیدم مسیح روی صلیب بود و پشت وانت انداخته بودنش, دو نفر دیگه هم سوار وانت بودن یکی از اونها چوب صلیب رو کشید و دست مسیح شکست و ناله کرد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها